زندگینامه هانس زیمر | بخش چهارم

ساخت وبلاگ

اگر اتفاقی بیفتد که دیگر نتوانم موسیقی بنویسم ، این باعث کشته شدن من خواهد شد. این فقط یک کار نیست. این فقط یک سرگرمی نیست. به همین دلیل است که صبح بلند می شوم.
شما باید انعطاف پذیر باقی بمانید و همیشه باید منتقد خود باشید.
[در امتیاز خود برای هانیبال (2001)] این بهترین تم عاشقانه ای است که من تاکنون نوشتم ، من مدام به همه می گویم این یک کمدی عاشقانه است ، اما هیچ کس باور نمی کند.
[در مورد نمره خود برای Batman Begins (2005)] من فکر می کنم این یکی بیشتر از هر چیز الکترونیکی دارد. من نمی خواستم ارکستر مستقیم کار کنم زیرا بتمن ، او شخصیت مستقیمی نیست. منظورم این است که آن اسباب بازی های فوق العاده و فناوری را از کجا آورده اید؟ بنابراین فکر کردم که می توانم کمی بیشتر از این فناوری استفاده کنم ... یک یادداشت ارکسترال مستقیم در مورد این امتیاز وجود ندارد.
[در مورد امتیازات قبلی بتمن] هیچ کس هیچ وقت از امتیازات الیوت گلدنتال نامی نمی برد. و البته ، من به هیچ یک از اینها اشاره نمی کنم ، زیرا کاملا صادقانه من نرفتم و دوباره فیلم های قدیمی بتمن را نگاه کردم.
نمی گویم فیلم بد یا فیلم خوبی است اما فیلم عجیب و غریبی است. همه موسیقی قبل از اینکه تری صحنه ای را ویرایش کند ، نوشته شده است. این فقط نحوه کار او بود. این یک روش کار عجیب و غریب برای من بود ، زیرا من مجبور بودم تمام مدت شارژ را به سمت بالا تپه هدایت کنم. کمی دلهره آور می شود.
[در امتیاز او برای شیر شاه (1994)] من قبلاً هرگز برای صحبت در مورد حیوانات فازی ننوشته بودم. من می دانستم چگونه برای احساسات انسانی بنویسم اما اینها حیوانات بودند. مدتی طول کشید تا به نوعی از پس این مسئله برآیم و کاری را که شما انجام می دهید انجام می دهم که فقط رفتار با آنها مانند شخصیت های انسانی است.
[در مورد امتیاز خود برای The Lion King (1994)] من فکر کردم که چگونه در یک فیلم کودک با این ایده که یک پدر می میرد و یک تجربه احساسی اما وحشتناک ایجاد نمی کنیم ، چگونه کنار بیاییم؟ و بسیار ساده است. این دیدگاه من است زیرا پدر من در شش سالگی فوت کرد. من کسی نداشتم که در این باره با او صحبت کنم.
اگر باید راز را شناخت ، که اصلاً رازآلود نیست ، این سرگرمی من است که من عاشق انجام این کار هستم. هر چیز دیگری برای من احساس کار می کند.
وقتی یک موضوع را می نویسید یکی از کارهایی که می خواهید انجام دهید این است که می خواهید ببینید واقعاً چقدر زندگی می کند. چه تعداد احتمال وجود دارد. آیا می تواند با خوشحالی با شما صحبت کند؟ آیا می تواند با غم و اندوه با شما صحبت کند؟ آیا این می تواند عشق باشد؟ آیا می توان نفرت داشت؟ آیا می توانید همه این موارد را فقط با چند یادداشت بیان کنید؟ این همان چیزی است که وقتی می فهمید آهنگ خوب است یا نه. آیا بیش از یک شخصیت کم عمق دارد؟ آیا فقط یک چیز کوچک دارد که به شما بگویم؟ آیا می تواند زیر آن در زیر پوست شما قرار بگیرد؟ آیا می تواند تاریک شود؟ آیا می توان در مورد مرگ پدر یا مواردی از این دست صحبت کرد.
[در مورد امتیاز خود برای شیر شاه (1994)] تأکید اصلی من این بود که چگونه می خواهیم در یک فیلم کودک به این فکر برسیم که پدر می میرد و آن را به یک تجربه احساسی تبدیل می کند اما هنوز وحشتناک نیست اما آن را تبدیل به چیزی می کند که ممکن است کودکان بخواهند برخی از س askingالات را در مورد آنها شروع کنند. خیلی ساده است. این دیدگاه من است زیرا پدر من در شش سالگی مرد و من کسی را نداشتم که در این مورد با او صحبت کنم. بنابراین ، این یک چیز کاملا شخصی است.
باید درک کنید که من دوست دارم فیلم های بزرگی را که در یک صفحه بزرگ ظاهر می شوند ، انجام دهم. بنابراین قبل از اینکه از این موضوع هیجان زده شوم ، تصاویر و صدا باید از کیفیت خاصی برخوردار باشند.
نوشتن به دور از صفحه کلید و دور از استودیو در ذهن من ، در تنهایی انجام می شود. و بعد وارد می شوم و امیدوارم چیزی داشته باشم ، سپس در طول روز با صدا و تصویر کشتی می گیرم. اما ایده ها معمولاً از یک مکان مبهم تر می آیند ، مانند گفتگو با یک کارگردان ، کسی که هنوز به شما نشان می دهد یا هر چیز دیگری.
وقتی فیلم ها برای اولین بار اکران شدند ، شاید آنها سیاه و سفید بودند و هیچ صدایی وجود نداشت و مردم می گفتند که تئاتر هنوز مکان مناسبی است. اما اکنون فیلم ها و تئاتر جایگاه خود را در جهان پیدا کرده اند. آنها هر یک از اشکال هنری مشروع هستند.
با فیلم انیمیشن ، شما باید جهان صوتی را ایجاد کنید. هیچ چیز وجود دارد بیشتر چیزها را رنگ می کنید و اجازه می دهید کمی بیشتر از این با خودتان روبرو شوید و این بسیار سرگرم کننده است.
هر چیزی می تواند به یک صدای موسیقی تبدیل شود. باد روی سیم های تلگراف صدای عالی است. آن را وارد دستگاه خود کنید و بازی کنید و جالب می شود.
شما از یک مکالمه با کارگردان می آیید ، و همه شما مشتاق هستید ، زیرا همه اینها امکانات جدید ، فرصت ها ، ایده های عالی و غیره است. و سپس وارد این اتاق می شوید ، و جلوی این [کامپیوتر] می نشینید ، و این همه رفته اند و شما فقط می روید "خدای من ، من نمی دانم چه کاری انجام دهم". اما شما به شهامت شروع جایی نیاز دارید.
من موسیقی فیلم می نویسم. من جراحی مغز نمی کنم من سرطان را درمان نمی کنم. من فقط کمی موسیقی فیلم می نویسم.
هیچ کس به اندازه ضرب و شتم خودم مرا کتک نمی زند. این همان کاری است که من عاشق انجام آن هستم و یک زندگی برای انجام آن دارم. و بهتر است آن را درست انجام دهم. بهتره که خوب انجامش بدم

با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن!...
ما را در سایت با زندگی هنرمند مورد علاقت آشنایی پیدا کن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegihonarmandan zendegihonarmandan بازدید : 146 تاريخ : 12 آذر 1399 ساعت: 15:0